سیّدهزیبا بهروز
چکیده
عاطفه از مؤلّفههای اصلیِ ادبیّت در آثار داستانی است و، بنا بر یافتههای جدید در علومِ شناختی، دلالت بر آگاهی دارد؛ بدینمعنا که رفتار عاطفی نمود و برایندِ دو عنصر آگاهی و احساسِ ملازمِ آن است؛ نهآنکه متأمّلانه یا آگاهانه باشد. در داستانها، گونۀ زبانی و لحن و گفتار راوی و شخصیّتها بیانگر نوع احساس و چگونگی درکِ ...
بیشتر
عاطفه از مؤلّفههای اصلیِ ادبیّت در آثار داستانی است و، بنا بر یافتههای جدید در علومِ شناختی، دلالت بر آگاهی دارد؛ بدینمعنا که رفتار عاطفی نمود و برایندِ دو عنصر آگاهی و احساسِ ملازمِ آن است؛ نهآنکه متأمّلانه یا آگاهانه باشد. در داستانها، گونۀ زبانی و لحن و گفتار راوی و شخصیّتها بیانگر نوع احساس و چگونگی درکِ آنان از پدیدهها و هستی است. از این رو، در این پژوهش، بهمنظورِ درک و دریافت محتوای شناختی و ارزشیِ گفتارها و رفتارهای عاطفی، دو رمانِ سفر به گرای 270 درجه و در جبهۀ غرب خبری نیست مقایسه و تحلیل شده است. این دو رمان نمونههایی بارز برای تبیین کارکرد همزمانِ عاطفه و اندیشهاند چراکه، با وجود همسانیِ متغیّرهای جانبی مانند سنّ و جنسیّت شخصیّتها و فضای داستان و محرّکهای آغازین و زاویۀ دید، این دو رمان اساساً، بهدلیلِ تفاوت اندیشگانی، دو ساختار احساسی و شناختیِ متفاوت را در خصوصِ جنگ بازمینمایانند. روش تحقیق، در این پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی با استناد به ایدههای فلسفیِ پدیدارشناختیِ اندیشمندان غربی و اسلامی است و بر آرا و نظریّات متفکّر یا مکتب خاصّی مبتنی نیست. در این تحلیل نشان داده شده است چگونه شخصیّتها، در هرلحظه از مسیرِ داستان، تحت تأثیر نگرش و تجارب زیستۀ خود در مواجهه با یکدیگر، موقعیّت سخت جنگ، دوری از خانواده، بیخوابی، گرسنگی و در نهایت مرگ، حالات و رفتارهایی متفاوت از خود بروز میدهند. در رمانِ در جبهۀ غرب خبری نیست، که اثری است منحصربهفرد، بهدلیلِ آمیختگی با تحلیلهای تند دربارۀ انسان و هستی، شخصیّتها در سیر تحوّلات شناختی و عاطفیِ خود به پوچی و نافرجامی میرسند؛ درحالیکه در سفر به گرای 270 درجه ــکه اثری واقعگرا و ملایم است ــ جریان شناختی، در عواطفی تعالیجویانه، ذهنیّتی از بلوغ و تکامل شخصیّتها را در مخاطب ایجاد میکند.